درد حسین را من می دانم چیست! حسین منصف، محرّم را دیده و باز هوایی شده است!
حسین می خواهد مقابل فرهنگ لیبرالیستی حاکم بر شهرداری ها که با بنیان های فرهنگ دینی در تضاد است قد علم کند، او می خواهد خلاف جریان آب شنا کند.
منصف کسی است که گوشت و پوست و استخوانش با اندیشه دین و فرهنگ عدالت عجین شده، او سال های سال در مبارزه با طاغوت داخلی و بین المللی، جان خود را در دست گرفته و جور اسارت را نیز با روح آزادگی پیوند داده است.
من شهروند بابلی نیستم اما به عنوان یک آزاده و فعال فرهنگی که سال های سال در حوزه معارف ایثار و شهادت با حسین منصف همفکر و همراستا بودم، از دغدغه های زلال او خبر دارم.
حسین نمی تواند یک گوشه بایستد و ببیند همان فرهنگی که نسل او برای مبارزه با آن قیام و سختی هایی بی مثال را تحمل کرده، اینک در فراز و نشیب های تاریخ، مرموزانه سر بر آورده و هیمنه پوشالی خود را به رخ ولی نعمتان انقلاب می کشاند.
یاد داستان زندگی ایملیانو زاپاتا افتادم که برای دفاع از حقوق کشاورزان کشور خود قیام کرد و بر ضد ظالمان شورید.
وقتی خودش به قدرت رسید به مرور، فرهنگی در عرصه مدیریتی نظام او حاکم شد که دوباره همان معیارهای منسوخ گذشته احیا شد، زاپاتا وقتی به خودش آمد دید که دارد در مسیر غلط گذشته قدم بر می دارد، از راه اشتباه خود دست کشید و برای اصلاح امور و دفاع از حقوق پابرهنگان، حتی برادرش را به مجازات مرگ رساند.
مولایمان علی علیه السلام نیز در صیانت از بیت المال مسلمین برادرش را از خود رنجاند.
هیهات که منصف بر سر ارزش ها دچار بده و بستان با صاحبان قدرت شود.
امروز اگر آرمان تمدن اسلامی را در افق حاکمیت دین در عرصه اجتماع دنبال می کنیم، باید این حقیقت را بدانیم که مقدمه دستیابی به چنین هدف والایی، تحقق نظام و دولت اسلامی است، شهرداری ها باید نسبت خود را با مبانی انقلاب و معارف دین به صراحت روشن کنند.
کسی که می خواهد از آلودگی به مناسبات مکتب شوم لیبرالیسم در امان بماند، تنها باید راهی را طی کند که حسین منصف و امثال او در پیش گرفته اند، مخالفت با فضای موجود بر نظام بروکراسی منحوط و به میراث مانده از دوران سیاه طاغوت، نیازمند پرداخت هزینه ای است که حسین منصف، بخشی از آن را تاکنون متحمل شده است.
برای آنهایی که مبانی دین و انقلاب را نیاموخته اند، حتماً عجیب است که چرا حسین منصف با روال اداری موجود، همراه نمی شود.
به جای آن که اعتراض به بی عدالتی ها را سیاسی جلوه داده و آن را در تعارض با نظام بدانیم فراموش نکنیم که آلودگی ها و زد و بندها و فاصله گرفتن از مدیریت دینی است که سمّ مهلک انقلاب بوده و باعث می شود آبروی نظام اسلامی در جهان به خطر بیفتد.
دردمندانه باید اعتراف کرد که امروز، گاه شاهد عوض شدن جای هنجارها و ناهنجاری ها هستیم.
عده ای گمان می کنند هر کس به میز و جایگاه اداری آنان نقدی وارد کند بر خلاف ارزش ها رفتار کرده است، آنان عده ای را هم که برای حمایت از یک عدالتخواه مظلوم پای در میدان نهاده و به استقبال او در مقابل زندان شهر جمع می شوند، مساوی با ارازل و اوباش می دانند!
حرف آخر، کلامی شیوا از مقام معظم رهبری است که در ۱۴ خرداد سال ۹۲ بیان فرمودند: «هر جائى كه مردمان عافيتطلب و راحتطلب، در وسط ميدان مبارزه، جائى براى خود باز نمی كنند و خطرپذيرى نمی كنند، انسانهاى مؤمن و مبارز را به تندى و افراطىگرى متهم می كنند.»